معنی چتر نجات

لغت نامه دهخدا

چتر نجات

چتر نجات. [چ َ رِ ن ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) چتری که بوسیله ٔ آن از هوا بزمین فرودآیند. چتر مخصوصی که خلبانان یا مسافران هواپیما هنگام خطر خود را بدان وسیله در فضا رها کنند وبزمین فرودآیند و نجات یابند. چتری که چتربازان با آن چتر از فراز ارتفاعات یا از درون بالن و هواپیما بزمین فرودآیند. چتری مخصوص چتربازان. وسیله ٔ آرام فرود آمدن اجسام یا اشخاص از هوا بزمین. چتر هوائی.


چتر

چتر. [چ َ] (اِ) نوعی جانوران تناسلی که بنام «مدوز» نامیده میشوند و چون ساختمان خارجی آنها به «چتر» شباهت دارد، آنها را «چتر» هم مینامند. (ازجانور شناسی عمومی تألیف دکتر فاطمی ج 1 ص 207).

چتر. [چ َ] (اِ) چیزی باشد که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (برهان). معروف است و آن را سایبان نیز گویند زیرا که سایه بر سر اندازد. (انجمن آرا) (آنندراج). سایبانی که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (ناظم الاطباء). آلتی است بشکل نیم کره، که شخص یا چیز را از شعاع آفتاب محفوظ میدارد. (از فرهنگ نظام). سایبان. (ناظم الاطباء). فشک نیز گویند. (ناظم الاطباء).چتر آفتابی، که غالباً با رنگهای مختلف باشد. آفتاب گیر. سایه افکن. سایه گستر. مظلّه. شمسیه:
یکی مهد با چتر و با خادمان
نشست اندر آن روشنک شادمان.
فردوسی.
ز گرد معرکه چترش گرفته گونه ٔ لؤلؤ
ز خون دشمنان تیغش گرفته گونه ٔ مرجان.
فرخی.
سرو سماطین کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار.
منوچهری.
یکی چون چتر زنگاری، دوم چون سبز عماری
سیم چون قامت حوری، چهارم نامه ٔ مانی.
منوچهری.
گهی ساقی و کاردانش بود
گهی چتر وگه سایبانش بود.
اسدی.
جهان فروخته زان رأی آفتاب نهاد
بزیر سایه ٔ آن چتر آسمان کردار.
مسعودسعد.
بر کشت عافیت چو بخیلی کند سپهر
از چتر و تیغ خویش سپهر و سحاب خواه.
انوری.
|| علامت شاهی. علامت بزرگی و سروری. از جمله ٔ علامتهایی که در ردیف علم و تخت و تاج بشمار می آمده. چتری که بر سر شاهان میداشتند بعلامت خسروی و شهریاری درمیدانهای جنگ یا در روزهای بار، و برای حفاظت از آفتاب یا باران نبود، چون در زیر سقف و در میان خیمه وخرگاه نیز این رسم چتر گرفتن معمول بوده است:
چو از دور کیخسرو آمد پدید
سوار سرافراز چترش بدید.
فردوسی.
رسید آن فرستاده ٔ رای زن
ابا چتر و پیلان و آن انجمن.
فردوسی.
تاج قیصر بر سر قیصر زند
همچنان چون بر سر خان چتر خان.
فرخی.
فرخ فری که بر سرش از آفتاب و ماه
چتر است چون دو بال همای خجسته پی.
منوچهری.
بزرگی ترا شاه مهراج داد
کت اورنگ و چتر و که ات تاج داد.
اسدی.
شاها همیشه مهر سپهر افسر تو باد
ماه دوهفته چتر شده بر سر تو باد.
مسعودسعد.
سپهر هشت شود چون کنند چتر تو باز
بهشت نه شود آنگه که گسترندت خوان.
مسعودسعد.
آفتاب از خیمه ٔ پیروزه رنگ بی طناب.
جز به پیروزی نتابد بر همایون چتر تو.
سوزنی.
رایت و چتر جلال الدین سزد
صبح و شام آسمان در شرق و غرب.
خاقانی.
عمر نه و لاف عیش سرد بود همچو صبح
ازپی یکروزه ملک چتر و علم داشتن.
خاقانی.
فلک را چتر بد سلطان ببایست
که الحق چتر بی سلطان نشایست.
نظامی.
فراخی باد از اقبالش جهان را
ز چترش سربلندی آسمان را.
نظامی.
چونکه روز دوشنبه آمد، شاه
چتر سرسبز برکشید به ماه.
نظامی.
|| موی کوتاهی که مردان برفرق سر گذارند. (برهان) (ناظم الاطباء). کاکل. دسته ای از موی سر که غالباً روستائیان جوان ایل در وسط سرگذارند و باقی موی سر بسترند.


نجات

نجات. [ن َ] (ع اِمص) رهائی. خلاصی. آزادی. (ناظم الاطباء). رستگاری. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (دهار). رستن. (فرهنگ نظام). نجاح. برستن. رهائی یافتن. منجا. منجات. نجاء. پرماس. خلاص. (یادداشت مؤلف): و از آن نجات یافتم نجات شمشیر از صیقل. (تاریخ بیهقی).
جان همچو خون دیده ز دیده براندمی
گر هیچ سود کردی و بودی نجات تو.
مسعودسعد.
آخر رای من بر عبادت قرار گرفت، چه مشقت طاعت در جنب نجات آخرت وزنی نیارد. (کلیله و دمنه). آدمی را بیهوده از کار آخرت بازمیدارد و راه نجات بر وی بسته میگرداند. (کلیله و دمنه). بشناختم که آدمی... در نجات نفس نمی کوشد. (کلیله و دمنه).
شحنه ٔ دانشم مرا منشور
از نجات و نجاح بفرستد.
خاقانی.
چون تو طریق نجات از در عم یافتی
شرط بودقبله گاه از در عم ساختن.
خاقانی.
کی باشدت نجات ز صفرای روزگار
تا باشدت حیات ز خضرای آسمان.
؟
آن را سبب نجات و رفع درجات و وسیلت قربت به حضرت باری تعالی ساخته. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274). خود را در آن شورانند و آن راسبب نجات و رفع درجات خویش شناسند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 414). || درگذشتن. (یادداشت مؤلف).

نجات. [ن ِ] (اِخ) محمدحسین (میرزا...)، ملقب به معین الاسلام. از متأخرین شعر است. وی داستان بوزاسف و بلوهر را بعنوان «کلید بهشت » به نظم آورده است و ماده ٔ تاریخ آن را (1310 هَ. ق.) چنین سروده:
به تاریخ ختمش نجات این نوشت
عطاآمدت زو کلید بهشت.
(از دانشمندان آذربایجان ص 372).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

چتر نجات

(~ نِ) (اِمر.) چتری که چتربازان به پشت خود می بندند و هنگام پریدن از هواپیما به خارج باز می شود و به وسیله آن فرود می آیند.

حل جدول

چتر نجات

اختراعی از ژان پل بلانشار

پاراشوت

فارسی به ایتالیایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

چتر

آفتاب‌گردان، سایبان، گرد، گردی، چتر نجات، قوس

فرهنگ عمید

چتر

سایبان کوچک دسته‌دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه‌می‌دارند،
[قدیمی] سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه‌می‌داشتند به علامت سلطنت و شهریاری، چتر پادشاهی،
* چتر آبگون: [قدیمی، مجاز] آسمان،
* چتر آبنوس: [قدیمی، مجاز] شب،
* چتر روز: [قدیمی، مجاز] = * چتر زرین* چتر زر: [قدیمی، مجاز] = * چتر زرین
* چتر زرین: [قدیمی، مجاز] آفتاب،
* چتر سیمابی: [قدیمی، مجاز] = * چتر سیمین
* چتر سیمین: [قدیمی، مجاز]
ماهتاب،
ماه شب چهارده،
* چتر شام: [قدیمی، مجاز] = * چتر عنبرین
* چتر عنبری: [قدیمی، مجاز] = * چتر عنبرین
* چتر عنبرین: [قدیمی، مجاز]
شب،
تاریکی شب،
* چتر کحلی: [قدیمی، مجاز] = * چتر آبگون
ابر سیاه،
* چتر مینا: [قدیمی، مجاز] = * چتر آبگون
* چتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد، و امثال آن فرود می‌آیند،
* چتر نور: [مجاز] = * چتر زرین

گویش مازندرانی

چتر

نامی برای گاو، نام گاوپیشانی سفید چتر

تعبیر خواب

چتر

اگر کسی بیند بر بالای سر او چتر می بردند، دلیل که اگر از اهل آن بود، پادشاهی یابد، اگر از اهل آن نباشد، دلیل که بزرگی یابد. اگر بیند چتر پادشاه در دست داشت، دلیل که مقرب حضرت پادشاه شود. - محمد بن سیرین

دیدن چتر در خواب بر هفت وجه باشد. اول: سلطنت. دوم: عزت. سوم: مرتبت. چهارم: ریاست. پنجم: رفعت. ششم: ولایت. هفتم: صحبت با بزرگان. - امام جعفر صادق علیه السلام

فرهنگ فارسی هوشیار

چتر باز

(صفت) کسی که با چتر نجات از هواپیما بزمین فرود آید.

معادل ابجد

چتر نجات

1057

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری